اخيرا دوست قديمى اسد گلچينى از حزب حکمتيست دو يادداشت کوتاه در باره "نادرست" بودن سياست کنترل کارگرى در "شرايط کنونى" نوشتند. در اين دو نوشته بر "سراب بودن" و "غلط بودن" اين سياست و "سردرگمى" گويندگان آن اشاره دارد. در مطلب دوم در پاسخ به على جوادى بتاريخ ٢ مهر با عنوان " کنترل کارگری یا نسخه نجات کارخانه های ورشکسته بوسیله کارگران؟" نکات قبلى را تلاش ميکند توضيح دهد و دراين توضيحات خود را در مهلکه و تناقضات بيشترى مى اندازد. مشابه همين استدلالها و با يک متد واحد توسط رضا رشيدى٬ احتمالا از حزب کمونيست کارگرى٬ تکرار شده است. همينطور آذر مدرسى در يک گفتگوى تلويزيونى ادله هاى اسد گلچينى را عريانتر مستدل کرده است. اين البته اتفاقى نيست که ديدگاه و متد نويسندگان هر دو حزب در موضوعات مختلف٬ عليرغم جنگى که باهم دارند يکسان است. آبشخور و درونمايه هردو چپ راديکال است و در بسيارى موارد آنها را به نتيجه واحدى ميرساند.
اسد گلچينى ميگويد؛ "کنترل کارگری بر واحد تولیدی نقشه و بحثی در آستانه سرنگونی یک رژیم سیاسی است تازه اگر حزب کمونیستی کارگران در آستانه قدرت باشد". همينطور تاکيد ميکند که؛ "طبقه کارگر در ایران هم اکنون باید قادر شود که به آزادی تشکل و اعتصاب برسد.
اين حکم از بيخ و بن غلط است و يا هيچکدام از تجارب تاريخى در زمينه کنترل کارگرى خوانائى ندارد. آيا طبقه کارگر در انقلاب ۵٧ قبل از سرنگونى رژيم سلطنت به "آزادى تشکل و اعتصاب" رسيده بود؟ آيا حزب کمونيستى اى "در آستانه قدرت" بود؟ اگر شما سال ۵٧ همين نظر را داشتيد به کارگران نفت و صنايع ديگر اعلام ميکرديد دست به کنترل توليد و توزيع نزنند؟ بگذاريد کارفرما و وزارت نفت و دولت همه چيز را کمافى السابق در اختيار داشته باشند؟ وانگهى اين يک توهم محض در قبال دولت و حکومت بورژوازى در کشورهائى مانند ايران است.
"تا آستانه سرنگونى" يعنى چه؟ فعلا در چه وضعيتى هستيم؟ آيا از نظر حزب حکمتيست رژيم اسلامى با يک بحران اقتصادى و سياسى و فرهنگى همه جانبه روبرو هست يا نه؟ و آيا آوار همين بحران نيست که سونامى فقر و گرسنگى و بيکارى و بردگى مطلق را به بخش عظيمى از طبقه کارگر تحميل کرده است؟ آيا دراين تحليل پايه اى هم تجديد نظر کرده ايد؟ همان منطق و تحليلى که "منشور سرنگونى" مينويسد٬ سوسياليسم را با بحث و نگرش مرحله اى به ليست "امروز نميشود" ميراند٬ جنبش سرنگونى را "شکست خورده" ميداند٬ و اخيرا "متعارف شدن سرمايه دارى ايران بوسيله احمدى نژاد" را جار ميزند٬ با همين منطق و همين ديدگاه تحليلى و مفروضات پايه ايش به "غلط بودن" بحث کنترل کارگرى هم ميرسد. سيستم حزب حکمتيست انسجام دارد٬ ايراد اما در خود اين سيستم معيوب و پاسيو و غير کارگرى آنهاست که تسليم منطق بازار شده است. اين ديدگاه که "کارگر نميتواند" در مطلب اسد گلچينى و هم نظريات حزب حکمتيست موج ميزند. آنها تلاش نميکنند موانع سر راه مبارزه کارگر را بردارند بلکه دارند استيصال موردى طبقه را بجاى سياست فرموله ميکنند.
"کارخانه های مدل احمدی نژاد"!؟
اسد گلچينى يا ازسر بى اطلاعى با از سر عمد اتهام زمخت و پرتى را به طرف ما پرتاب ميکند و بحث ما را به طرفدارى از "کارخانه هاى مدل احمدى نژاد" متهم ميکند! من انتظار نداشتم او اينچنين بى مهابا و غير مسئولانه حرف بزند چون او را آدم با انصاف ترى ميشناختم. مدل احمدی نژاد، در سياست و اقتصاد طناب دار و گرسنگی و فقراست. شما داريد به احمدى نژاد چيزى را نسبت ميدهيد که سرسوزنى حقيقت ندارد. شايد اينکار در ادامه سياستى است که احمدى نژاد را به سياق ژورناليسم سطحى با "دوره اقتصاد است" تبئين کرده است! کجا احمدی نژاد طرح و مدلى بدست داده و پياده کرده که الگویش در برگیرنده طرح "کنترل کارگران بر کارخانجات" است؟
اسد گلچينى مينويسد؛
"بحث از کنترل کارگری آنهم در بخش هایی که حاشیه ای و در حال ورشکسته شدن هستند خیلی بی ربط است،... بر خلاف طرفداران این بحث، کارگر را باز هم بیشتر و این بار در مقام کارفرمای جدید به جان کارگران میندازد. مالکیت دولت و سرمایه دار هنوز بر همان کارخانه ها و ابزار تولید وجود دارد و لغو نشده، کارگران هم اگر بتوانند این مراکز را خودشان راه بیندازند در بهترین حالت به نوع کارخانه های مدل احمدی نژاد تبدیل میشوند که میخواهد دست مافیای وارد کننده کالا را قطع کند! این چه ربطی به کارگر دارد؟ همانطور که میبینیم اینها دعوای سرمایه داران وطنی و خارجی است، دعوای تکنولوژی کهنه و جدید که همه در مالکیت سرمایه داران و دولت است میباشد. هر نیاتی داشته باشید، معضل شما منفعت، کار و معیشت کارگر نیست."
اين نکات را کم و بيش آذر مدرسى و رضا رشيدى هم تکرار ميکنند. نکات فوق استدلال نيستند٬ سنگ پرانى اند و از بى اطلاعى محض از اوضاع ايران عموما و از جنبش کارگرى خصوصا ناشى ميشود. اسد گلچينى و حزب حکمتيست نميتواند حتى يک نمونه آزمايشى از اين "کارخانه هاى مدل احمدى نژاد" را به مردم معرفى کنند. احمدى نژاد در بحث اسد گلچينى و حزب حکمتيست٬ آگاهانه يا ناآگاهانه٬ به طرفدارى از "سرمايه دار وطنى" جا زده شده است و ما هم به طرفدارى از آن! اولا سنديکاليستهاى راست و دو خردادى٬ و نه هر سنديکاليستى٬ بلکه مشخصا توده ايها چنين بحثى دارند و نه احمدى نژاد. شما زيادى حرافيهاى تبليغاتى سران رژيم را کپى مطابق اصل فرض ميکنيد و اين متد دنبال اخبار و حوادث دويدن و هر روز روى آن "تحليل" دادن در چپ راديکال ريشه دار است. ثانيا همان دو خرداديها و توده ايها اين بحث را به عنوان "راه حل و مدل اقتصادى" طرح نميکنند بلکه بيشتر قلمروى سياسى- تبليغاتى و سياست گروه فشار جناحى است و مصرف محدود دارد. چون خود دو خرداد و بقاياى آن پلاتفرم اقتصادى ماهيتا متفاوتى از کل حکومت اسلامى ندارند. از خامنه اى تا بقيه برسر خصوصى سازى٬ پياده کرده اصل ۴۴ قانون اساسى و ايجاد تسهيلات براى سرمايه ها توافق دارند. احمدى نژاد از بقيه شان دراين روند هارتر است. احمدى نژاد تاکنون حتى يک کارگاه ٢٠ نفره را به اين شکل "نجات" نداده است. اما بگذاريد بپرسيم که هدف از ارائه الگوی اقتصادی برای احمدی نژاد چیست؟ آیا این همان الگویی نیست که قرار است سرمایه دارى را در ایران "متعارف" کند؟ ميتوانيد مولفه هاى این طرح را توضیح دهيد يا از کنار اينهم چراغ خاموش رد ميشويد؟ واقعيت اما اينست که شما ناتوانى خودتان در اتخاذ يک سياست راديکال کارگرى را در يک وضعيت مشخص به "وجنات" احمدى نژاد ارتقا داده ايد. وانگهى ما تاکنون سياست و قطعنامه اى از حزب شما در نقد سياستهاى ناسيوناليستى در جنبش کارگرى نديده ايم.
کنترل کارگرى و مالکيت
اسد گلچينى براى اثبات "مضر بودن سياست کنترل کارگرى" روى مسئله مالکيت هم تاکيد ميکند. به نظر او و با فرض کنترل کارخانجات توسط کارگران٬ چون "مالکیت دولت و سرمایه دار هنوز بر همان کارخانه ها و ابزار تولید وجود دارد و لغو نشده" پس کارگران به کارفرمايان و عاملان استثمار خود بدل ميشوند!
اسد گلچينى و حزبش نميتواند اشکال انقلابى مبارزه کارگر در مسير سرنگونى سرمايه دارى و استقرار کامل يک نظام برتر را تشخيص دهند و تبئين کنند. او تصور ميکند مسئله مثل روشن و خاموش کردن کليد برق يا صورتجلسه محضرى است که چيزى ازاين دست به آن دست منتقل ميشود. او ابتکارات و ضرورياتى که کارگر را در چهارچوبهاى مشخصى وادار و نيازمند به اتخاذ تاکتيکهاى معينى ميکند درک نميکند. کارگر وقتى به سياست کنترل کارگرى رو آورد نه تئورى از پيشى داشت٬ نه احزاب کمونيستى توصيه اش کرده بودند٬ و نه هيچ چيز ديگر. آنها در يک مبارزه واقعى و زنده در مراحلى ناچار ميشوند فراتر روند و چهارچوبهاى موجود را بشکنند. آنها نميتوانند درک کنند که کارگران در شرايطى که به نابودى کشيده شدند بايد چه اقدامات مشخصى صورت دهند تا اين روند را سد کنند و در موقعيت بهترى براى مبارزه عليه سرمايه و دولتش قرار گيرند. از نظر آنها اگر خودشان چرت ميزنند و آماده نيستند بايد دنيا چرت بزند و فعلا بسوزد و بسازد! ذهنيت و تحليل تسليم طلبانه خود را اصرار دارند عين "واقعيت اجتماعى" جا دهند و هربار ميبينند که بر گهواره اى لالائى ميخوانند که در آن بچه اى نيست.
در روسيه کارگران در موارد زيادى کارفرما را با اردنگى از کارخانه بيرون مى انداختند و کارفرماها به دولت موقت شکايت ميکردند که "اينها کنترل کارگرى را با لغو مالکيت اشتباه گرفته اند"! اسد گلچينى و حزب حکمتيست دقيقا همين استدلال را مقابل ما ميگذارد. کارگر بسادگى ميگويد محل کار و توليد من که رابطه مستقيمى با زندگى خود و خانواده ام دارد نبايد بسته شود. هر کارى هم که بتواند و زورش برسد ميکند. تمام بحث اسد گلچينى اينست که بجاى اين سياست دنيال بيمه بيکارى برويد. چشم ما روشن. بالاخره اينجا ظاهرا بحث بيمه بيکارى بدرد ميخورد! اما شما بايد اول تناقض تان را حل کنيد. ليدر شما تحقق بيمه بيکارى را به حرکت وسيع تر کل طبقه کارگر منوط ميکند و حوصله اين را هم ندارد. راه کوتاهترش مصادره اموال است. شما اول تکليف سياست تان را تعيين کنيد بعد وارد بحث شويد.
ثانيا٬ شما نميگوئيد که کارگران در مقابل موج اخراجها و بستن کارخانجات و بيرون انداختن شان بايد چکار کنند. آيا ميتوانيد توضيح دهيد که طبقه کارگرى که توانسته بيمه بيکارى را تحميل کند چرا نميتواند راسا کنترل کارخانه ها را بدست بگيرد؟ و بالاخره طبقه کارگر در تقابل با کاپيتاليسم ايران٬ که اساس آن اختناق و فقر است٬ چرا ميتواند بيمه بيکارى را تحميل کند ولى نميتواند در تقابل با موج بستن کارخانه ها سياست فعالى داشته باشد؟ آيا امروز که در لاستيک البرز گامى دراينراه برداشتند شما برعليه کارگران و در دفاع از مالکيت و رياست مطلق سرمايه داران حاضريد اطلاعيه بدهيد؟ آيا توصيه ميکنيد کارگران "تا آستانه سرنگونى" به مالکيت و قدرت سرمايه داران احترام بگذارند؟
ثالثا٬ اين نوع تبئين ها به تلقى پايه اى ترى از روند اوضاع سياسى مربوط است. تلقى اى که اتفاقا به "سردرگمى" و آوانتوريسم و پاسيفيسم متکى است. آيا از خودتان پرسيديد که چرا حزب شما و حکک که مدعى بوديد و هستيد که قدرت را ميخواهيد بگيريد از يک تاکتيک راديکال کارگرى ميترسيد؟ يکى آگاهانه در مقابل اين بحث سکوت ميکند و اخيرا مثل شما ميگويد کجا بايد جنس شان را بفروشند و ديگرى ميگويد "غلط است"! کارگران نبايد دنبال اين سياست بروند! يکى مدعى است که ميخواهد حکومت سرنگون کند اما به کارگر نميگويد که کارخانه را دست خودت بگير و اصلا کارفرما بايد برود بيرون! ديگرى شعار مصادره "اموال سرمايه داران" ميدهد اما به کارگر ميگويد دنبال گرفتن کارخانه يعنى بخشى از "اموال سرمايه داران" نرو! اينها تناقضات تئوريک نيستند٬ تناقضات سياسى اند.
"مشاورين چپ بورژوازى"
اسد گلچينى از بى استدلالى گامى فراتر ميگذارد و به روش مالوف حزب حکمتيست به پرتاب کردن برچسپ و فحش سياسى رو مى آورد. از "کارخانه مدل احمدى نژاد" شروع ميشود و به "مشاورين چپ بورژوازى" و انگيزه شناسى "معضل ما کارگر نيست" ادامه مى يابد. اين عبارات زمخت فقط بحث سياسى را آلوده و هيستريک ميکند و تصوير پائينى از گويندگانش ميدهد. من قصد ندارم واکنش مشابه نشان دهم تا مانعى مقابل تداوم يک بحث اصولى و مستدل و متمدنانه نگذارم. هرچند براى اين نوع استدلالها ارزنى ارزش قائل نيستم و منشا آن را ميشناسم. اين نوع بحث کردن قرار است سوراخ حرف نداشتن و بيربطى مفرط آنها به جنبش کارگرى را پر کند. او ميگويد؛ "بحث و مخالفت ما در مورد سیاست بسیار ورشکسته مشاورین از نوع چپ، کارخانه های در حال ورشکستگی است. این مشاورین برای کارگران نسخه میپیچند و به انها میگویند که بروند و کنترل این نوع کارخانه ها را بدست بگیرند." در ادامه استدلال ميکند که "سرمایه در پی راهی برای بیرون رفتن خود از این مراکز و رفتن به مراکز و بخشهای سود آورتر و قابل رقابت برای استثمار بیشتر است و این بیش از 15 سال است که در جریان است . "
واقعا ديدنى است! او منطق سرمايه و حرکت جبريش را فرض ميگيرد تا به اين نتيجه برسد که سياست کنترل کارگرى در اين بخش صنايع نادرست است! ايشان مثلا ميخواهد "مشاور چپ" بورژواها نشود اما به کارگران منطق سرمايه را طى ١۵ سال گذشته يادآورى ميکند. لابد فکر ميکند خيلى "مشورت پرولترى" داده است! من ميگويم به من و شماى کمونيست و کارگر چه مربوط که سرمايه چه راهى براى سوددهى بيشتر دارد و تازه چرا ما بايد اين روند و منطق را بپذيريم؟ چرا اسير جبر حرکت سرمايه شديد و از اين مکان براى کارگران موعظه ميکنيد؟ چرا از زاويه منفعت کارگر موضوع را نميبينيد؟ آيا اين تلقى تصادفى و اشتباهى است؟ سوال اين نيست که سرمايه دنبال چيست٬ اين روشن است٬ سوال اينست اين جهت و تلاش سرمايه براى کسب سود بيشتر چه پيامدهائى براى کارگر و زندگى طبقه کارگر دارد و چه بايد کرد؟ در اين بحث يک سياست٬ ناسيوناليسم اقتصادى و توده ايسم و دفاع از "توليدات داخلى" است که طبقه کارگر را به رفتن پشت اين و آن حاجى و کارفرما در مقابل ديگرى دعوت ميکند. اينها طرفداران حمايت از توليدات داخلى در مقابل سياست واردات "مافياى اقتصادى" هستند که البته هيچ جناح رژيم اسلامى از جمله احمدى نژاد آن را سياست خود قرار نداده است. همين سياست و افق در سطح بين المللى عليه جهانى شدن است و جنبش "آنتى گلوباليزيشن" راه مى اندازد. سياست کل رژيم هم روندى است که از دوره رفسنجانى تاکنون ادامه دارد و احمدى نژاد نماينده هارتر آنست. در رژيم اسلامى دعوا بر سر "پلاتفرمهاى اقتصادى" نيست دعوا برسر سهم هريک از اين پروسه است. در مقابل اين سياستهاى ضد کارگرى٬ سياستى کمونيستى به جنبش عمل مستقيم کارگرى٬ انترناسيوناليسم کارگرى و تلاش براى متشکل کردن کارگران در مقابل کل سرمايه متکى ميشود.
شما٬ چون سياست کارگرى را باور نداريد و کارى در جهت آن نميکنيد٬ براى کارگران موعظه بى سر و ته اقتصادى ميکنيد که جنس تان بفروش نميرسد يا اگر کنترل کنيد کارخانه سود ندارد. ممکن است بگوئيد منطق خود شما مبنى بر اجتناب ناپذيرى تلاش سرمايه طى ١۵ سال گذشته که ظاهرا کارگران بايد آن را بپذيرند در کدام چهارچوب سياسى جا ميگيرد؟ غير از اين است که کارگران بايد اين وضع را قبول کنند؟ اين معناى واقعى سياست شما و امثال شماست. حالا واقعا ما "سردرگم" هستيم و "سياستهاى نامربوط به منفعت کارگران" داريم يا شما؟ اصلا به کارگر چه مربوط است که دخل و خرج بورژواها چطورى است؟ کجا اين منطق مبارزه کارگرى و نقطه عزيمت کارگر سوسياليست و جنبش کمونيستى کارگران بوده است؟ کارگر دارد ميگويد اين کارخانه مال من است٬ با خون و عرق و نابودى من تا اينجا آمده است و تو بورژوا چند برابر سرمايه پيش ريخته ات را گرفتى و بردى. غلط ميکنى ميبندى و من را توى خيابان پرت ميکنى! به همين سادگى و سرراستى! اما شما از درک اين حقايق ساده عاجزيد. تکنولوژى تغيير کرده است چرا بايد کارگر بيکار شود؟ چرا نميگوئيد کارگران را به خرج دولت آموزش دهند و مجددا سرکار برگردند؟ چرا در شرايطى که نه بيمه بيکارى ميدهند٬ نه مسئوليتى در قبال کارگر دارند٬ نه آموزش لازم را براى تغييرات تکنولوژيک در دستور دارند٬ و تنها سياست شان پرت کردن به خيابان است٬ شما هم کارت قرمزتان تان را نشان کارگران ميدهيد که نکند دنبال سياست کنترل کارگرى برويد؟ نکند خود را آلوده به خريد و فروش و استخدام کنيد؟ دوره اش نيست٬ شرايطش نيست٬ پيشرطها آماده نيست! واقعا فکر ميکنيد شما خيلى "مشورت کارگرى" به صدها هزار کارگر گرسنه و اسير اين وضع داديد؟
کنترل کارگرى و "لشکران ناموفق"
اساس بحث اسد گلچينى و حزب حکمتيست اينست که کارگران نميتوانند. ميگويند کارگران صنايع ورشکسته "لشکران ناموفق" هستند و سياست کنترل کارگرى را توصيه به کارى "که کارفرما قادر و مایل به ادامه آن نیست به کارگران" ميدانند. نکته اين است که اسد گلچينى عملکرد سرمايه را در بستن کارخانه به ناتوانى کارگران بعنوان "لشکران ناموفق" جا ميزند. انگار کارگر مسئول ورشکستگى صنايع و بيکارسازى و تعديل است. اين امکان که کارگران نيشکر هفت تپه و ايران تاير و نساجيها و غيره بتوانند چنين سياستى را پيش ببرند را کلا منتفى ميداند و از ما ميپرسد که؛ "اصلا میتوانید یک لحظه تصور کنید که این کارگران مورد اشاره و یا مراکز مشابه در چه موقعیتی در برابر کارفرما و دولت قرار دارند؟ میتوانید تصور کنید که اتحاد آنها چه اندازه شکننده است؟ تازه شما میخواهید با این لشکران ناموفق کارخانه را کنترل کنید؟ همه چیز معکوس است."
نه عزيز من٬ ذهنيت و تئورى شما وارونه و معکوس است. چون بجاى حرکت از منفعت مستقل کارگر از اولويت سرمايه حرکت ميکند و اسير آن آنست. این چيزى جز ناباورى به توان انقلابى و اراده جمعى کارگر نيست . سرمايه دارد چند هزار کارگر نيشکر هفت تپه را همراه با خانواده هايشان و مجموعه اى از صنايع که عملا يک شهر و منطقه است نابود ميکند. عده اى هم که نام خودشان را کمونيست و انقلابى ميگذارند بجاى ارائه راه حلى از آنها بعنوان "لشکران ناموفق" نام ميبرند! واقعا که "همه چيز معکوس" است! و بالاخره کارگران تا تشکيل شوراهايشان و آمادگى امثال شما براى قدرت سياسى بايد چکار کنند؟ بروند شهرهاى ديگر در حلبى آبادها سکنى گزينند و زنان و دخترانشان به خيل ميليونى تن فروشان اضافه شوند يا دست به اقدامى بزنند که الگوى جنبش کارگرى براى مقابله با سبعيت سرمايه شود؟ نکته روشن اما اينست که شما ابدا سياستى براى برون رفت اين بخش از طبقه کارگر از وضعيت کنونى شان نداريد همانطور که سياستى در بخشهاى "سود ده" نداريد.
اسد گلچينى سعى ميکند بى سياستى حزبشان را با تاکيد مکرر "ما از هر درجه تلاش کارگران براى سرپا ماندن کارخانه دفاع ميکنيم" بپوشاند. يعنى با وجود کارفرما او از سرپا ماندن کارخانه دفاع ميکند. معلوم نيست چرا همين سياست را بدون کارفرما قبول ندارد! معلوم نيست چرا اين حق را براى کارفرما برسميت ميشناسند اما براى کارگر نه؟ او اين تناقض را توضيح نميدهد که چرا ميشود رفت و "اموال سرمايه داران" را مصادره کرد اما نميشود کارگران مانع بستن کارخانه شوند و خودشان راسا راهش بياندازند؟ چرا ميشود سنگ سرنگونى برداشت اما قادر به اتخاذ تاکتيک گرفتن کارخانه ها توسط کارگران نبود؟ چه اتفاقى مى افتد که اين راديکاليسم ادعائى اينجا از هرسو غيب اش ميزند؟
بحث اسد گلچينى و حزب حکمتيست و رضا رشيدى از نوع انتقاد سنديکاليستها و رفرميستها به بحث کنترل کارگرى و انتقادى از موضع گرايشات راست و قانونگرا در جنبش کارگرى است. بحث او در زمينه کنترل کارگرى در زمان سلب مالکيت از بورژوازى متکى به درکى غير مارکسى و غير کارگرى از سازماندهى اقتصاد سوسياليستى است و ربطى به بحث کنترل کارگرى نه امروز و نه در تجارب تاريخى ندارد. پايه استدلالى و نگرش حزب حکمتيست و مشابه آنها در حزب کمونيست کارگرى دراين زمينه بشدت ملهم از اکونوميسم منشويکى و اقتصادگرا در زمينه کنترل کارگرى است و جايگاه و اهميت سياسى اين بحث را در تشکل و انسجام کارگر عليه سرمايه و حکومتش در يک جامعه بحران زده مطلقا نميبيند. پيش شرطهائى که او در مورد کاربرد و زمان سياست کنترل کارگرى ميگذارد عملا نفى اين بحث است. چيزى شبيه "سوسياليسم خوب است اما نه امروز" است.
اين آنارکوپايسفيسم چپ راديکال است که رژه ميرود و به تناوب خود را در مقابل راديکاليسم کمونيستى کارگرى مى يابد. اينجا حتى بحث برسر تاکتيک غلط و درست توسط جريانات درگير در جنبش کارگرى نيست. متاسفانه حزب حکمتيست و حزب کمونيست کارگرى کارى به جنبش کارگرى ندارند. اخيرا براى يکى تلاش بيوقفه ما براى سازماندهى اعتراض کارگران "کارگر پناهى" نام گرفته که بايد الحق به اين دليل به آنها تبريک و تسليت گفت٬ و براى ديگرى از يکسو سرکوفت زدن به کارگران و از سوى ديگر پيش شرطهاى منشويکى در مقابل يک سنت جنبش راديکال کارگرى "سياست" شده است. معلوم نيست با اين ديدگاهها خودشان قدرت را چگونه ميخواهد بگيرند؟ به هر حال دراين ميان بحث کنترل کارگرى بى تقصير است. *